اگه تا به حال فرصت نکردین کتاب " برندگان و بازندگان "؛ نوشته "سیدنی. جی. هریسون" رو بخونین و یا اگه خوندین ولی دوست دارین خلاصه اونرو داشته باشین، بیاین همراه با من پست امروز رو بخونیم...
دونستن فرق بین حالات و رفتار "برنده" و "بازنده" و نوع تفکرات اونها، خیلی میتونه به ما کمک کنه. بنظر میرسه با بکارگیری اندکی واقعگرایی، راز و رمز برنده شدن در عرصه زندگی، ساده و دست یافتنی باشه... با هم خلاصه این کتاب رو مرور میکنیم با این امید که همه ما، در بیشتر کارهامون برنده باشیم و طعم خوب برنده بودن رو با لذت تمام، حس کنیم:
برنده متعهد میشود... بازنده وعده میدهد.
وقتی برنده ای مرتکب اشتباه میشود، میگوید : «اشتباه کردم»... وقتی بازنده ای مرتکب اشتباه میشود، میگوید: «تقصیر من نبود».
برنده بیش از بازنده کار انجام میدهد و در انتها باز هم وقت دارد... بازنده همیشه آنقدر گرفتار است که نمیتواند به کارهای ضروری بپردازد.
برنده به بررسی دقیق یک مشکل می پردازد... بازنده از کنار مشکل گذشته و آن را حل نشده رها میکند.
برنده میگوید: «بیا برای مشکل راه حلی پیدا کنیم»... بازنده میگوید: «هیچ کس راه حل آن را نمیداند».
برنده می داند به خاطر چه چیزی پیکار میکند و بر سر چه چیزی توافق و سازش نماید... بازنده آن جا که نباید، سازش میکند و به خاطر چیزی که ارزش ندارد، مبارزه میکند.
برنده با جبران اشتباهش، تأسف و پشیمانی خود را نشان میدهد... بازنده می گوید: «متاسفم»، اما در آینده اشتباه خود را تکرار میکند.
برنده مورد تحسین واقع شدن را به دوست داشته شدن ترجیح میدهد، هر چند که هر دو حالت را مد نظر دارد... بازنده دوست داشتنی بودن را، به مورد تحسین واقع شدن ترجیح میدهد، حتی اگر بهای آن خفت و خواری باشد.
برنده گوش می دهد... بازنده فقط منتظر رسیدن نوبت خود ، برای حرف زدن است.
برنده میگوید: «باید راه بهتری هم وجود داشته باشد»... بازنده میگوید: «تا بوده همین بوده و تا هست همین است».
برنده به افراد برتر از خود ، احترام میگذارد، و سعی میکند تا از آنان چیزی بیاموزد... بازنده از افراد برتر از خود ، خشم و نفرت داشته و در پی یافتن نقاط ضعف آنان است.
برنده گامهای متعادلی بر میدارد... بازنده دو نوع سرعت دارد: خیلی تند و خیلی کند.
برنده میداند که گاهی اوقات، پیروزی به بهای بسیار گرانی بدست می آید... بازنده بسیار مشتاق برنده شدن است، در جایی که نه قادر به برنده شدن و نه حفظ آن است.
برنده ارزیابی درستی از تواناییهای خود داشته ، و هوشمندانه از ناتوانی های خود ، آگاه است... بازنده از توانایی ها و ناتوانی های واقعی خود بی خبر است.
برنده مشکلی بزرگ را انتخاب می کند و آن را به اجزای کوچکتر تفکیک میکند، تا حل آن آسان گردد... بازنده مشکلات کوچک را آنچنان به هم می آمیزد، که دیگر قابل حل شدن نیستند.
برنده تمرکز حواس دارد... بازنده پریشان حواس است.
برنده میکوشد تا مردم را هرگز نیازارد ، مگر در مواقع نادری که این دل آزاری در راستای یک هدف بزرگ باشد... بازنده نمیخواهد به عمد دیگران را آزار دهد، اما ناخودآگاه همیشه این کار را میکند.
برنده ثروت اندوزی را وسیله ای برای لذت بردن از زندگی می داند... بازنده مال اندوزی را هدف خود قرار میدهد ، بنابراین گذشته از میزان انباشت ثروت، هیچگاه نمیتواند خود را برنده محسوب کند ، و هرگز برنده نمیشود.
برنده ترجیح می دهد که ، خود را مسئول شکست هایش بداند ، و نه دیگران را ولی وقت زیادی را صرف عیب جویی نمیکند... بازنده شکستهای خود را ناشی از، تبعیض یا سیاست می داند.
برنده معتقد است ، ما با کارهای درست و اشتباه خود ، سرنوشت خویش را تعیین میکنیم... بازنده فقط به قضا و قدر اعتقاد دارد.
برنده در هر شرایطی که قرار بگیرد ، آرامش و تعادل خود را حفظ میکند... بازنده اگر از دیگران عقب بماند، تندخو و خشن میشود ، و اگر جلوتر از دیگران باشد ، بی احتیاطی میکند.
برنده میداند که نارسایی های او جزیی از شخصیت وجودی اوست ، در حالی که میکوشد تا آثار ناگوار این نقایص را بزداید هرگز تاثیر آنها را انکار نمیکند... بازنده از این که خود و یا دیگران به نقایص وی آگاهی یابند ، هراسان است.
برنده میداند که کدام تصمیم ها را به طور مستقل بگیرد ، و کدام یک را پس از مشورت با دیگران... بازنده نسبت به برندگان حسادت کرده ، و دیگر بازندگان را حقیر میشمارد .
برنده روی پای خود می ایستد و از اینکه دیگران، به وی تکیه کنند ، احساس تحمیل شدن نمی کند... بازنده به کسانی که از خودش قوی ترند ، تکیه میکند و عقده های خود را بر سر افراد ضعیفتر از خویش خالی میکند.
برنده نسبت به فضای اطراف خود حساس است... بازنده فقط نسبت به احساسات خود حساس است.
برنده در وجود یک آدم بد ، خوبی را می جوید و روی همین قسمت کار میکند... بازنده در وجود یک انسان خوب، بدی ها را می جوید. از این رو ، به سختی میتواند با دیگران همکاری کند.
برنده در عین حال که تعصبات خود را میپذیرد ، تلاش میکند که در هنگام قضاوت کردن بر این تعصبات غلبه کند... بازنده منکر وجود هرگونه تعصب در خود است ، و بنابراین در سراسر عمر ، اسیر تعصبات خویش خواهد بود.
برنده هراسی ندارد از اینکه دریک موقعیت ضد و نقیض قرار گیرد ، زیرا درافکارش خللی وارد نمی شود... بازنده سازگار شدن با موقعیتهای ضد و نقیض را به کارشایسته ترجیح میدهد.
برنده بازی سرنوشت ، و این حقیقت که شایستگی ها را لزوماً پاداشی نیست، بی آنکه دیدگاهی بدبینانه داشته باشد، درک میکند... بازنده بی آنکه بازی های سرنوشت را درک نماید ، بدگمان است.
برنده میداند که چگونه میتوان جدی بود ، بی آن که خشک و رسمی باشد... بازنده غالباً خشک و رسمی است زیرا ، فاقد توانایی جدی بودن است.
برنده ارزش های اخلاقی را ، به عنوان تنها منبع قدرت حقیقی می شناسد... بازنده چون در باطن ، برای ارزشهای اخلاقی احترام اندکی قایل است ، بیش از ظرفیت خویش در جهت کسب منابع قدرت بیرونی تلاش میکند.
برنده سعی میکند که رفتارهای خود را براساس نتایج منطقی آنها قضاوت کند ، و رفتارهای دیگران را ، براساس قصد و نیت آنها ارزیابی کند... بازنده رفتارهای خود را براساس قصد و نیت خویش و رفتارهای دیگران را براساس نتایج آنها ارزیابی میکند.
برنده دیگران را نکوهش می کند ولی آنها را می بخشد... بازنده چنان بزدل است که قادر به نکوهش دیگران نیست ، و چنان حقیر است که قادر به بخشیدن دیگران هم ، نیست.
برنده پس از بیان نکته ی اصلی مورد نظرش ، لب از سخن فرو می بندد... بازنده آنقدر به صحبت ادامه می دهد ، که نکته ی اصلی فراموش می شود.
برنده هر امتیازی را که بتواند بدهد ، می دهد جز این که اصول بنیادی خود را فدا کند... بازنده به خاطر هراس از دادن امتیاز به لجاجت خود ادامه می دهد ، و این در حالی است که اصول بنیادی اش رفته رفته از بین می رود.
برنده ضعفهای خود را به خدمت توانایی هایش می گیرد... بازنده توانایی های خود را هدر میدهد ، زیرا که آنها را در خدمت ضعفهای خود به کار می گیرد.
برنده در برابر افراد سودمند و ناتوان، یکسان عمل میکند... بازنده به تملق قدرتمندان پرداخته و ضعفا را تحقیر میکند.
برنده حتی زمانی که دیگران وی را به عنوان یک خـُبره می شناسند، می داند که ، هنوز خیلی چیزها را نمیداند... بازنده میخواهد که دیگران او را یک خـُبره بدانند ، و این نکته که : « بسیار کم می داند » را ، هنوز نیاموخته است.
برنده هر کاری که از دست اش بر آید انجام میدهد ، و اگر سرانجام شکست خورد ، به معجزه امید می بندد... بازنده بدون آنکه کوچکترین تلاشـــی کند ، به انتظــــار معجزه می نشیند.
برنده تا دم مرگ بیشتر از آنچه که از دیگران میگیرد، می دهد... بازنده تا پای جان از این تـَوهّـُم دست بر نمیدارد که، آنچه که می دهی ، باید بستانی.
برنده هنگامی که می بیند راهی را که در پیش گرفته است ، با مسیر زندگانی او سازگار نیست ، هراس از ترک کردن آن ، ندارد... بازنده « نیمه ی راهی » را در پیش گرفته و به آن ، ادامه می دهد ، و اهمیتی نمیدهد که به کجا منتهی می شود...
...
شما هم نکته نظرات خودتون رو در خصوص تفاوتهای برنده و بازنده بیان کنید...
قطعاً جالب و قابل استفاده خواهند بود